Some Day...
... و آنگاه دیگر چیزی نیست... آفتاب نیست... چراغ نیست... سکوت هست... توانی نیست... هست... نیست... هست... نیست..... و آنگاه است که خودم را می بینم؛ وجودم، درونم را... و برای اولین بار خودم را حس می کنم چون چیز دیگری برای حس کردن وجود ندارد... و آن هنگام است که خودم را به تمسخر می گیرم به خاطر تمام حرفهای منطقی و فلسفی ام و تمام تأملات عمیقم و به خاطر نوشتن این نوشته......