من در جستجوی من
هزاران در پیش رو دارم
هزاران در که این "من" را در آنها جستجو کردن چه دشوار است
هزاران در و این پایی که سخت آزرده زین کار است
چندین روز یا سال است سرگردان این ویرانه های خالی از روحم؛
این درهای بی پایان
دری دیگر،
دری دیگر که شاید "من" در آن باشد
و من ساکت در اینسو چشم بر لولای زرد اززنگ در دارم
صدا در سینه می سوزد
نفس سنگین و درها بسته و دست از هراس و شوق لرزان است
هزاران در که این "من" را در آنها جستجو کردن چه دشوار است
هزاران در و این پایی که سخت آزرده زین کار است
چندین روز یا سال است سرگردان این ویرانه های خالی از روحم؛
این درهای بی پایان
دری دیگر،
دری دیگر که شاید "من" در آن باشد
و من ساکت در اینسو چشم بر لولای زرد اززنگ در دارم
صدا در سینه می سوزد
نفس سنگین و درها بسته و دست از هراس و شوق لرزان است
با تمام آرزوهای وجودم می گشایم در را
و می بینم که...
چه می بینم؟
چیزی که نیست را
پوچی و...
باز می گردم
صدایی هست؛
آوای ملال انگیز دوری که برایم نغمه ی مرگ است
و من در جستجوی "من"
و من، تنها
و من، ترسان
من، آواره ی درهای بی پایان
پ.ن. ............
2 Comments:
قشنگ بود واقعا .... آهنگ اول شعرت خیلی خوبه !
نقطه عطفش هم اینجاس : با تمام آرزوهای وجودم می گشایم در را
و می بینم که...
چه می بینم؟
چیزی که نیست را
پوچی و
...
همه ی عمر در پی یک کلمه یک نور یک ندای درونی میدوم و در آخر آن را در آیینه ی آفتاب می یابم چه میشد اگر خورشید قدری نزدیک تر بود(میتونی اینو در ادامه ی نوشتت فرض کنی
Post a Comment
<< Home